آزمون عاشقی
زني بسيار زيبا در طول جادهاي در حركت بود مردي او را ديد و به نزدش آمد و گفت: به راستي كه من عاشق و دلباختهي تو شدم. آيا با من همراه ميشوي؟
زن گفت: تو چطور خواهر من كه بسيار زيباتر از من است نپسنديدي. او پشت سر من در حركت است.
مرد برگشت و زني فربه و قد كوتاه با صورتي بد تركيب ديد. از اين رو برگشت و گفت: من فقط و فقط تو را ميخواهم.
زن در جوابش گفت: تو عاشق من نيستي. چون اگر واقعاً عاشق من بودي، باز نميگشتي كه كسي زيباتر و بهتر از من را پيدا كني.
زن رفت و مرد خجالت زده و پشيمان مسير رفتن او را دنبال كرد